ني ني گولو

عصر شنبه

1390/2/4 23:42
نویسنده : مامان نگين
1,054 بازدید
اشتراک گذاری

تو را ه آزمايشگاه بودم . از هولم حتي آرايشمم  كمرنگ نكرده بودم .

اونجا رسيدم گفتن يكم بايد بشيني .

ديگه داغ كرده بودم . گفتم يعني چي ؟ چقدر طولش ميدين.

 

بعد از نيم ساعت بهم گفتن بفرماييد بالا كه خوده جناب دكترجواب رو

بهتون بدن ...

 

گفتم سرطان دارم. بچه چيه . تو جووني مردم تموم شد رفت پي كارش

.....آخه جواب همه رو همون طبقه پايين منشي بهشون ميداد .

 

با قدمهاي لرزون رفتم بالا .. دكتر گفت از نظر ما اين + نيست . فقط بتا

تون بالاست . بخودتون مسلط باشين شايد اشتباه شده ......

 

گفتم يعني من باردار نيستم ؟ بغض كردم ....... دكتر و منشيش تعجب كردن و خنديدن .

گفتن بچه ميخواستي ؟ گفتم اوهوم .

 

گفتن آخه ما فكر كرديم از اون دسته هستي كه نميخواي .

( آخه من يكم كوچيكتر از سنم نشون ميدم و با اون سر و ضع حق داشتن

اين فكرا رو كنن )

 بعدش حرفشونو صد و هشتاد درجه عوض كردن و گفتن مباركه اين از نظر

ما + هست ولي مثله اينكه خيلي زود اقدام كردي ..

 كلي شنگول شدم . تو راهه خونه اول رفتم يه سرهمي خوجگل براي ني

ني گولو خريدم . بعدشم از يه لوازم تحريري يه پاكته زرده بزرگ . جواب

آزمايش + لباس رو تو پاكت گذاشتم و چسب زدم . به فروشنده هم گفتم

روي پاكت با خطه خودش بنويسه جناب آقاي ؟؟؟؟ ملاحظه فرمايند .

بعدشم از پوپك يه تارت توت فرنگي خوشمزه خريدم .

 

اومدم خونه . بعد از خوردنه تارت به آقاي همسر گفتم " راستي يه پاكت تو

حياط افتاده بود ؛ روشم اسمه شما بود از كيفم برش دار "

همسري هم كنجكاو شده بود . منم همون موقع دوربين رو روشن كردم .

طفلكه من انقدر حواسش به پاكته بود كه متوجه دوربين نشد .

 

اولش با احتياط پاكت رو باز كرد ؛ بعد لباس رو ديد ؛ بعد جواب رو .

 

شوكه شده بود . فكر كرده بود دارم سر به سرش ميزارم . گفت الكي

نگووووو. گفتم راسته راسته .

گفت : كو كجاش نوشته اصلا؟ بهش نشون دادم ....

اومد طرفه من  حسابي بغلم كرد . من طاقت نيوردم و بلند گريه كردم .

اونم بغض كرد. چشماش دو تا كاسه خون شده بود ............

 

بعدش گفت من بايد برم دوش بگيرم ..تو حموم يه عالمه گريه كرده بود ..

 

 شبش رفتيم يه رستوران ايتاليايي و حسابي در مورده ني ني گولو حرف زديم .

 

آقاي همسر يكي در ميون ميگفت من هنوز باور نميكنم !!

 

منم يكي در ميون بهش ميگفتم بابايي ..دلش قنچ مي رفت ..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله مجرده
9 اردیبهشت 90 11:26
خداییش ندید بدید ین ها............یه کم بیشتر ازما سر دومی اونوقت باورش میشه بابای نی نی گولو
nahid
10 اردیبهشت 90 1:26
وای چه احساساتی منم گریم گرفت. هوس یه نی نی دیگه کردم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني گولو می باشد