ني ني گولو

آسمان خيال

1390/2/5 9:19
نویسنده : مامان نگين
887 بازدید
اشتراک گذاری

دارم همش به عكس العملهاي اطرافيانم فكر ميكنم .

( وقتي جواب بارداريمو بهشون بگم )

 

وااااااااي چقدر شيرينه اين مدل خيالپردازي .. مثله پشمك ميمونه . حتي

از خيال پردازي در مورده لامبورگيني هم خوشمزه تره .

 

 حدسياتم :

 

مامانم : راستي ميگي ؟ گريه ميكنه ولي شايدم فقط بغض همراه با

خنده . ( آخه خيلي دلش ميخواست ني ني من زودتر بياد)

 

بابام : الهي صد هزار مرتبه شكر . حتما با نماز بعدشيم سجده شكر بجا

مياره .

خواهر مجردم : الهييييي قربونش برم. بعدشم ميزنه زير گريه و بعدشم يه

عالمه سوال

خواهر متاهلم : بعد از كلي خوشحالي كردن و مباركه گفتن ؛ ميگه

بدجنس از كي ميدونستي .

 خواهر زاده كوچيكم : خوشحال ميشه . فوري ياده ني ني هاي

فاميل ميوفته . قندتو دلش آب ميشه و ميپرسه : خاله يعني كي

مياد ؟

 خواهر زاده بزرگم : اي بابا . خاله !! مگه نگفتم سگ بيارين ؟!

 شوهر خواهرم : ميخنده و ميگه مباركه .( به آقاي پدر هم جدا گونه ميگه

مباركه )

 بعدش همشون ميوفتن به جونمون كه شيريني ميخواييم . ( طبقه معمول

شيريني واقعي هم شيريني محسوب نميشه ؛ حتما بايد شام باشه )

  

مامانه آقاي همسر : هر چي فكر ميكنم دقيق نميتونم حدس بزنم چه

عكس العملي نشون ميده. خوده همسري هم نتونست حدس بزنه . چند

تا حدسمون مشترك بود . اول شوكه ميشه . بعدش از تهه دلش خوشحال

. طفلكي مادر شوهرم دلش براي ني ني ما ضعف كرده ولي بخاطراينكه

مثلا تو زندگي ما دخالت نكرده باشه هيچ وقت بطور مستقيم نگفت :بابا

بسه ني ني بيارين ديگه .

 خواهر آقاي همسر : خيلي خيلي ذوق ميكنه و يه عالمه سوال .

همون شبش يا فرداش هم دوست جوونشو خبر دار ميكنه. آخه تنها اين

مورد بود كه يه ذره تفاوت بينه اونا ايجاد كرده بود ( دوست جونش چند

ساله كه عمه شده )

 

 بقيه دوستا و فاميل هم مجسم كردم چجوري عكس العمل نشون ميدن

ولي ديگه نمي نويسم ....

قسمته شيريني خواستن براي همه موارد تكرار ميشه !

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

غزال
9 اردیبهشت 90 9:36
خاله جون ما کی گفتیم شیرینی . هااااان؟ تازه اشکال نداره که سگ نگرفتی بذار سر فرصت بچتو که بزرگ کردی و بچه داری یاد گرفتی بعد سگ بگیر. آخه می ترسیدم اول اگه سگ بگیری بزنی بکشیش .
خاله بزرگه
9 اردیبهشت 90 10:28
سلام ني ني گولوي عزيز چيزايي كه مامانت حدس زد تقريبا درست بودند ولي من اولش اينقدر شكه شده يودم كه نمي دويستم چي كار كنم. تو چند ثانيه تمام حرقاوكارايي كه مامانت بهم ميگقت صب تاشب كرده (از پشت تلفن)يادم اقتادبعد ش احساس تلخ خيانت بعدش حس خجالت كه حالا يه همچين چيز كوچكي يه مسأله به اين بزرگي رو تحت شعاع قرار داده .همه اين قكرا 30ثانيه طول كشيد .بعد عمق ماجرا رو فهميدم.خيلي خيلي خوشحال شدم.گريم گرفته بود.بالاخره منم خاله شدم.تا بعد....
خاله مجرده
9 اردیبهشت 90 11:21
شوک شدم شوک شوک نه ولی یهویی بود. حدس زدم چندتا سوتی دادی ولی مطمئن نبودم که بگم بارداری واسه همین منتظر نشونه های بعدی بودم..........هزارتا شادی هزارتا علامت سوال هزار تا یهویی..............خیلی خوش اومدیی
خاله مجرده.......نغمه جان
9 اردیبهشت 90 11:41
هاها .......نظرت در مورد خواهر زاده کوچیکه اصلا درست نبود ها ها........... احساس کردم بدش نیاد کلتو بکنه .............حالا واسش یه رقیب میاری آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته تا پایانش 8 ماهی مونده ...امیدوارم از اینهمه که توخودش رفته بیاد بیرون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني گولو می باشد