صبح شنبه
شنبه شد . صب كله سحر چشامو كه باز كردم زنگ زدم به آزمايشگاه
براي جواب بي بي چك . گفتن عصر زنگ بزن ..
منم شروع كردم بخودم رسيدم ...اول يه حموم حسابي رفتم. چه خوب
كه هفته پيش يه آرايشگاهه تكميلي رفته بودم . بعدشم موهامو سشوار
خوشگل كشيدم و يه ميكاپ باحال كردم . لباس تاپ و شلوار ورزشيمو
كه خيلي دوست دارم پوشيدم . بعدشم خونه رو يه سر و سامون حسابي دادم ....
از چند وقت پيش براي لحظه گفتنه خبر ني ني به همسري كلي نقشه كشيدم .
اولين نقشم اين بود كه خودمو به دل درد بزنم و به همسري زنگ بزنم كه
خودشو سريع به من برسونه ؛ منم رو شيكمم مينويسم كه " سلام بابايي
من اينجام" و ازش بخوام كه شيكمم رو ببينه . آهان قبلشم دوربين رو يه
جايي جا سازي كنم كه از اين لحظه مهم فيلم بگيره .....
ولي اين نقشه عملي نشد .
چون جواب آزمايشگاه من ساعت 7:30 آماده شد و آقاي پدر ساعت 6 خونه بودن !!
وقتي همسري رفت استراحت كنه رفتم آزمايشگاه و جواب رو گرفتم.....
بعله + بود و بتاي خونم بالا رفته بود .
ولي چون خيلي خيلي زود براي آزمايش رفته بودم گفتن كه بايد سه
شنبه 6 اردي بهشت يه آزمايش ديگه بدم .