ني ني گولو

بعد از 15 روز استراحت مطلق مطلق

 4 خرداد90   صبح كله سحر بيدار شدم .   هر چي زور زدم بخوابم فايده نداشت . چشمام ميسوخت . (نميدونم چرا )   همسري ساعت 9:30 دكتر رفت كه وقت بگيره تا من تو مطب معطل نشم .   ساعت 11 رفتيم دكتر با مامان و آقاي پدر.   رفتم رو تخت سونو گرافي ..به مانيتور نگاه نكردم..صداي دكتر اومد كه گفت بعله اينم از ني ني شما ..   واااااااي ديدمش .. باور نميكردم اين همه بزرگ شده باشه ..دردام يهم خوب شدن ..   الهي قربونش برم من ...   مامان هم از ذوقش تند تند منو ماچ ميكرد ..قيافه همسري كه از مانيتور هم ديدني تر بود ..مخصوصا   اون موقعي كه گفت  جوونه هاي دست و پاشم در اومده .....
4 تير 1390

روز مادر ( اولين "روز مادر" من )

  3 خرداد90   از چند روز قبل از روز مادر دلم يه جورايي ميشد .( همش قنچ ميرفت )   اولين سال مادر شدن من ... حتي كلماتشم قشنگن .چند بار كه پشت سر هم تكرار ميكنم   برام عجيب هم ميشه.....   مامان اينا كه  اينجان . ناهيد اينا هم شب اومدن كه مهموني روز مادر رو خونه ما دور هم جمع باشيم .   آقاي پدر برام يه انگشتر خوشگل خريد كه ست آويزم هست ..براي مامانا هم انگشتر خريده .   خيلي خوش گذشت ني ني گولو جونم..   ...
4 تير 1390

آخر شب روز مادر

  فردا وقت دكتر دارم تا مشخص كنه ني ني وضعيتش  چطوريه .   دكتر بايد* بگه كه من خوبم و ديگه ميتونم از جام پاشم .( بايد= خدا كنه )*   نميخوام اينجا غر بزنما ولي مجبورم .... تو اين 15 روز خيلي خسته شدم ؛ خيلي اذيت شدم    همه بدنم درد گرفته تازه دلشوره فردا رو هم دارم .   خب ديگه غر بسه .. فردا باشه واسه فردا  
4 تير 1390

اولین روز استراحت

صبح با کمر درد شدید از خواب بیدار شدم .  آخه از ساعت 4 عصر دیروز تو تخت بودم. خیلی سخته.همسری رفت پیش  دکترم تا جواب سونوی دیروز رو نشون بده و ازش کسب تکلیف کنه . دکتر گفت که  دو هفته باید استراحت مطلق باشم . این خیلی سخته . ولی اگه نی نی گولو قول بده که سالم می مونه حاضرم تا  دو ماه استراحت مطلق  داشته باشم . همسری امروز سر کار نرفت .داره از من پذیرایی می کنه. دکتر امیدواری داده  که اگه مراقبت کنیم  به احتمال نی نی گولو خوب میشه .  همسری نگرا نه من و نی نی گولو هست ، ولی به روی خودش نمیاره و به  من امیدواری می ده .امروز به مامان و ناهید گفتم ...
22 ارديبهشت 1390

قهر نی نی گولو

نمی دونم چرا اینجوری شد.یهو دیدم یه عالمه خون رو دستماله . قلبم ریخت .گفتم نی نی گولو رفت .انگار رو دلم یه بار سنگینی گذاشتن . گلوم سفت سفت شد. گریه کردم .خیلی وقت بود اونقدر با غم گریه نکرده  بودم. فوری به مطب دکتر زنگ زدم،نبود،به یه شماره دیگه ش زنگ زدم ،گفتند با  موبایلش تماس بگیر .زنگ زدم در دسترس نبود.بعد منشیش گفت  احتمالا تو اتاق عمله .فکر کردم نباید وقتو تلف کرد به چند تا بیمارستان زنگ زدم که واسه سونو برم .آخه باید می فهمیدم حال نی نی گولو چطوره.همه  بیمارستانها گفتند الان ساعت کار بخش سونو گرافی تموم شده . به همسری زنگ زدم گفتم زود بیاد خونه .توی این فاصله حاضر شدم وگ...
22 ارديبهشت 1390

اولين برگ

  فكر نميكردم بعد از 7 سال كه ني ني نميخواستيم يهو بعد از   اولين تصميم گيريمون تو بيايي ...       چقدر عجله داشتي ني ني گولوي من .    اگه ميدونستم انقدر دوست داري جمع دو نفره ما رو سه نفره كني ؛ زودتر ميخواستيمت ...  خدا رو شكر ميكنم كه به من و آقاي همسر لذت مادري و پدري   داد .     ...
15 ارديبهشت 1390

اولين جلسه مطب دكتر

م ن و آقاي همسر و ني ني گولو براي اولين بار رفتيم دكتر .   روز قبلشم من براي بار سوم آزمايش بتاي خون دادم كه از روي تيترش دكتر   دقيقا تشخيص بده كه ني ني گولو چند وقتشه ...   آزمايش بتا كه روي 11250 بود . ديگه فكر كنم ني ني گولو تپل شده !   بعد از يه ساعت معطلي در مطب رفتيم تو اتاق دكتر و با سونوي واژينال ني ني گولو رو براي اولين بار ديدم.....   واي چه حسه خوبي بود . شايد ديدنه يه نخود كه بالاي دلم چسبيده باشه از نظر همه مسخره باشه ولي براي من و همسري خيلي جالب بود .   اولش تعيين كرده بودن كه شش هفته و دو روزشه . بعدش من گفتم فكر كنم كمتر باشه  باديدنه ا...
15 ارديبهشت 1390

سوپرايز مامان آقاي پدر

از قبل با همسري قرار گذاشته بوديم كه روز تولد مامانش خبر ني ني دار   شدنمون رو بهشون بديم ..   با همكاري هم يه نقشه خوب كشيديم . براي همين مواد لازم رو خريديم:   1-يه پستونك خوشگل و ماماني از داروخانه   2- يه متر ربان قرمز   3- يه كارت كه روش عكس و نوشته نداشته باشه   4- يه جعبه كادويي كوچيك   بعدش روي كارت از طرف ني ني گولو نوشتم به اين مضمون:   ماماني جونم   سال ديگه خودم كادوي تولدتون رو ميدم. الان تو دل مامانم هستم .   امضاء : ني ني گولو   شب شد.   طبق روال هر سال رفتيم رستوران بام مهتاب . سفارش غذا رو داديم...
15 ارديبهشت 1390

سوپرايز مامان اينا

  من چقد عاشقه سوپرايزم... ني ني گولو كه اومده تونستم يه عالمه اطرافيانمو   سوپرايز كنم.   براي مامان اينا يه نقشه خوب كشيده بوديم . گفتم وقتي ميريم خونشون بعد   از شام طبق عادت هميشه ترتيب يه بازي رو ميديم .   البته اين دفعه به پيشنهاد ما بازي 20 سوالي . يعني هر كسي يه چيزي رو تو ذهنش در نظر ميگيره و بعد از پرسيدن سوال بايد اون مورده سوال رو كشف كنيم .   مهموني شام كه خيلي خوب پيش رفت . من  همش  احساس ميكردم مامان فهميده . چون يه جورايي دنبالم بود . تو اتاق . تو آشپزخونه . پذيرايي . مشكوك   نگاهم ميكرد .   بعد از شام موقعيت ...
9 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني گولو می باشد