قهر نی نی گولو
نمی دونم چرا اینجوری شد.یهو دیدم یه عالمه خون رو دستماله .
قلبم ریخت .گفتم نی نی گولو رفت .انگار رو دلم یه بار سنگینی گذاشتن .
گلوم سفت سفت شد. گریه کردم .خیلی وقت بود اونقدر با غم گریه نکرده
بودم.فوری به مطب دکتر زنگ زدم،نبود،به یه شماره دیگه ش زنگ زدم ،گفتند با
موبایلش تماس بگیر .زنگ زدم در دسترس نبود.بعد منشیش گفت
احتمالا تو اتاق عمله .فکر کردم نباید وقتو تلف کرد به چند تا بیمارستان زنگ
زدم که واسه سونو برم .آخه باید می فهمیدم حال نی نی گولو چطوره.همه
بیمارستانها گفتند الان ساعت کار بخش سونو گرافی تموم شده .
به همسری زنگ زدم گفتم زود بیاد خونه .توی این فاصله حاضر شدم وگفتم
بالاخره یه جا پیدا می کنیم . دم در منتظر همسری موندم . اومد باهم رفتیم یه
سونو گرافی که نزدیک خونمون بود .باز بود من سونو کردم،نی نی گولوی
عزیزمو دیدم تو کیسه اش خوابیده بود و قلب فسقلیش تندتند می زد.
همین طوری اشک ریختم. برای اولین بار ،اونم تو این شرایط . احساس کردم
که یه موجود دوست داشتنی توی دل من داره قلبش میزنه.
دکتر سونوگراف گفت احتمال موندنش 50- 50هست.
باید استراحت کنم. غمگین برگشتیم خانه . به موبایل دکتر خودم زنگ
زدم . گفت استراحت کنم ویه شیاف هم داد و قرار شد فرداش همسری با
جواب سونو بره پیشش .