همش تولد بازي !
مهر 1390 ؛ من شش ماه و نيمه
چقده حال ميده هفته ها رو ميشمارم .بعدشم زودي ميرم از نت و كتابايي كه خريدم اتفاقات
اون هفته رو ميخونم و ني ني گولو رو تو دلم تصور ميكنم . آخرين تصوري كه ازش دارم
مربوط به آخرين سونوم ميشه كه 17 همين ماه دادم. پسرم بزرگ شده . قدش 31و
وزنش1150 گرم بود . چشماشم باز كرده بود ونميدونم چي چي رو تماشا ميكرد.
سرآغاز تولد بازيها از 2 مهر كه تولد مامان بود شروع شدوتو خونشون تود بازي كرديم .
5مهر سالگرد آشنايي من و همسري بود و با هم كلي خوش گذرونديم و بياد ايام قديم
كلي براي هم عشق در كرديم ؛ امسال ميشه 12امين سالگرد آشنايي . خداييش خيلي
زلزله بودما !
13 مهر ماه روز خجسته و باشكوه و بياد ماندني تولد اينجانب بود كه در حال و هوايي
خاص برگزاركرديم..من نه مثله پارسالم هستم نه مثل سال ديگه ! نگيني كه مثله هيچ
وقت نيست .
تولد آقاي همسر هم در مهر ماه هست ( اگه ني ني گولو هم مهر ماهي ميشد نور علي
نور بود ) ؛ طبق هر سال ما جشن تولد ميگيريم . واسه همين روز 22مهر يه مهموني
گرفتم و مثله بچه تخسا گفتم همه آشپزيها رو خودم ميخوام انجام بدم .
نميدونم اين چه كاري بود كه من كردم ! كلي پوستم كنده شد. چند نوع غذا و دسر جديد
خوشمزه درست كردم و با مهمونامم حسابي تولد بازي كرديم و يه عالمه هم كادوي خوشگل
گرفتيم . آخر شب تقريبا از حال رفتم و تا دو روز رو تخت اتاق خواب زندگي كردم !
29 مهر ماه تولد همسري بود كه دو نفري ( البته3 نفريم ديگه ) با هم خوش گذرونديم.
اين راه تولد بازي تا 30 مهر كه( تولد باباي عزيزم بود) ادامه داشت و يه تولد خيلي
قشنگ خونه مامان اينا گرفتيم.
ني ني گولوي ناز من از وقتي حواسش به اين دنيا جمع شده بيشتر اسمه تولد و مهموني
وجشن و كادو رو شنيده ! حتما خيلي مشتاق شده بدونه اين تولد چي چي هست ..
راستي كلاسهاي خانم روستا رو با جديت ادامه ميدم . الان جلسه 8 هست و 4 جلسه
بيشتر نمونده .
ني ني گولو شيطونك من؛ وقتي در كلاس يوگا كار ميكنم انگاري متوجه ميشه كه براي چند
لحظه فكرم ازش منحرف ميشه ؛ انقدر بپر بپر ميكنه تا همه تمركز منو بهم ميريزه .
خندم ميگيره . يه صدايي تو ذهنم مياد كه ميگه : ماماني فقط به من توجه كن ..